تکلم با امیرمۆمنان و ملاقات با امام زمان

تکلم با امیرمۆمنان و ملاقات با امام زمان

مقدس اردبیلی

احمد بن محمد، معروف به مقدّس اردبیلى متوفاى ”993” از چهره‌هاى درخشان آسمان علم و فضیلت است كه جهان تشیّع به وجود مقدّسش سرافراز مى‌باشد. او از مجتهدین بزرگ و از محققان نامى و داراى افكار بدیعه و انظار تدقیقى است. چیزى كه او را در مجمع علما بالا برده و ممتاز ساخته علاوه بر جنبه علمى، وصول آن مرد بزرگ به اعلى درجات زهد و تقوى و ورع است.


در شرح حالات آن عالم جلیل القدر مطالبی بیان شده که همگی دلالت بر علو درجه ی او دارد. از جمله این‌که از بعضی مسموع شده، مقدس در مدت چهل سال از او فعل مباح صادر نشد، چه رسد به حرام و مکروه ... [1]

زیرا ایشان افعال مباح را نیز به قصد تقرب و عبادت انجام می داده اند! و طبعا به اعمال مستحب مبدل می شده است!

 

حلّ مسائل مقدّس اردبیلى با تشرّف به حضور ولىّ عصر علیه السّلام

وى از جمله كسانى است كه به آستان مقدّس ولى اللّه الاعظم امام زمان «ارواحنا فداه» راه داشته و در آن بارگاه قدّس ولایت، بار مى‌یافته و مورد عنایات خاصه حضرت حجّة بن الحسن «عجل الله تعالى فرجه الشریف» بوده است و اینك بدین جریان توجّه فرمائید:

«سید جزایرى محدّث معروف مى‌فرماید: خبر داد به من مطمئن‌ترین مشایخ من در علم و عمل، كه مولاى اردبیلى را شاگردى بود، از اهل تفرش به نام میر علاّم و در نهایت فضل و ورع بود. او مى‌گفت: من حجره‌اى داشتم در مدرسه‌اى كه محیط به قبّه شریفه امیر المۆمنین علیه السّلام بود. اتّفاق افتاد كه من از مطالعه خود فراغت یافتم و بسیارى از شب گذشته بود. پس، از حجره بیرون آمده و در اطراف بارگاه مطهّر امام نگاه مى‌كردم و آن شب بسیار تاریك بود. در این هنگام مردى را دیدم كه رو به سوى حرم مى‌آید گفتم شاید دزد باشد آمده تا چیزى از قندیل‌ها را بدزدد پس از جایگاه خود به زیر آمدم و به نزدیكى او رفتم و او مرا نمى‌دید پس رفت و نزدیكى در حرم مطهر ایستاد.

در این هنگام دیدم كه قفل افتاد و در دوّم و سوّم براى او باز شد تا خلاصه رفت و مشرّف بر قبر شریف گردید پس سلام كرد و از جانب قبر مطهّر جواب سلام او داده شد. پس صداى او را شناختم كه با امام علیه السّلام در مسئله علمیّه‌اى سخن مى‌گفت آنگاه از شهر بیرون رفت و به سوى مسجد كوفه متوجّه گردید

در این هنگام دیدم كه قفل افتاد و در دوّم و سوّم براى او باز شد تا خلاصه رفت و مشرّف بر قبر شریف گردید پس سلام كرد و از جانب قبر مطهّر جواب سلام او داده شد. پس صداى او را شناختم كه با امام علیه السّلام در مسئله علمیّه‌اى سخن مى‌گفت آنگاه از شهر بیرون رفت و به سوى مسجد كوفه متوجّه گردید من از عقب او رفتم و او مرا نمى‌دید.

پس چون به محراب مسجد رسید شنیدم كه با دیگرى راجع به همان مسئله سخن مى‌گفت آنگاه برگشت و من از پى او باز مى‌گشتم تا به دروازه شهر رسید كه صبح شد و روشنایى دست داد. لذا من خود را براى او ظاهر كردم و گفتم: اى مولاى ما! من از اوّل تا آخر با تو بودم اكنون مرا آگاه كن كه شخص اوّل كه در قبّه شریفه با او سخن مى‌گفتى كه بود و آن شخص كه در مسجد كوفه با او هم‌سخن بودى چه كسى؟ پس از من عهد و پیمان گرفت كه تا زنده است راز او را به كسى خبر ندهم آنگاه فرمود: اى فرزند گاهى بعضى از مسائل بر من مشتبه مى‌شود و بسا هست كه در شب مى‌روم به نزد قبر امیر المۆمنین على علیه السّلام و در آن مسئله، با آن حضرت سخن مى‌گویم و جواب مى‌شنوم و در این شب، مرا حواله به حضرت صاحب الزمان علیه السّلام كرده و فرمود: فرزندم مهدى امشب مسجد كوفه است برو به نزد او و این مسئله را از او پرسش كن و این شخص، مهدى علیه السّلام بود.”» [2]

 

پی نوشت:

[1] قصص العلماء، ص 343

[2] الانوار النعمانیه. ج2 . ص



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





لینک ثابت

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم